ای کاش...
ای کاش می شد نام زیبایت را بر روی پنجره ی تنهایی ام بنویسم ودر آسمان بی ستاره ام چندین ستاره رسم کنم.
ای کاش می شد بار دیگر نامت را صدا کنم ودر کنار ساحل تنهایی ام نخل های امید را بکارم .
ای کاش می شد رنگ سرخ غروب را به آن باز گردانم وبه یکرنگی تو باشم به زیبایی تو وبتوانم چهره ات را بار دیگر رسم کنم.
کاش می توانستم رخسارت را بهتر توصیف کنم ،چشمانی که چونان مرواریدی در دل دریای معرفت جای دارند . غنچه گل سرخی که با
آن سخن می گویی وکلامی که عطر مهر ودوستی را در فضا می پراکند.
بدان که تورا به اندازه ی تمام ستارگان آسمان دوست دارم وتو را می ستایم .تو بزرگی وبا ارزش
تو عزیزی وبرتر از هر کسی که تابحال نامش را برده ام
تو زپند مادرم ،زدستان رنجور پدرم،توزمحبت های برادرم از دلسوزی های خواهرم برایم با ارزش تری .
ای کاش می شد بوسه ای بر دستان هنر مندانه ات زنم
ای کاش می توانستم فریاد بزنم که :
ای معلم دوستت دارم